به گزارش شهرآرانیوز؛ این مثال را درنظر داشته باشید: فرض کنید یک بچه هشت ساله برای بازی به کوچه رفته و موقع ورجه ورجه کردن مچ پایش پیچیده و با صورت خورده زمین. بچه با ظاهری کثیف و زخم و زیلی به خانه میرود. مادرش که در را برای او باز میکند، جا میخورد و یکهو جیغ میکشد. مادر شروع به تقلا میکند که چه شده و چه اتفاقی افتاده است، تا اینکه بچه برای او تعریف میکند که چطور آسیب دیده، و غیره.
همین وضعیت را به عنوان یک داستان لحاظ کنید. اگر نقطه شروع را روی خط روایت جلوتر ببریم، چه اتفاقی میافتد؟ فرض کنید که از اینجا شروع کنیم: «زن که در را باز کرد و بچه را دید، جیغ کشید.»
مخاطب را با همین جمله میتوان میخکوب یا حداقل مجذوب کرد، کنجکاوِ اینکه چه اتفاقی افتاده، زن چرا با دیدن فرزندش باید جیغ بکشد. درنهایت، مخاطب با کنجکاوی تمام عیار داستان را دنبال میکند، بلکه بتواند به جواب سؤال هایش برسد. تازه، به این توجه داشته باشید که مثالی که برایتان آوردم یک موقعیت شدیدا ساده و دم دستی است.
این ترفند، به عنوان یک تکنیک کلیدی و کارآمد، خیلی جاها و در خیلی متنها میتواند به شما کمک کند تا جذابیت روایت را بالا ببرید. جلوبردن نقطه شروع روی خط روایت به شما این امکان را میدهد که در طراحی «پیش داستان» (backstory) هم با تبحر بیشتری عمل کنید. در مثال ساده لوحانه بالا، اتفاقی که برای بچه در کوچه رخ داده بود تبدیل به گذشته شخصیت شد و، به این ترتیب، لحظه حال وضعیتی طوفانی و غیرمتعادل پیدا کرد.
تمام اینها با جلوبردن نقطه شروع ممکن میشود؛ وگرنه، اگر قرار شود که ماجرا را به شکلی خطی و ساده تعریف کنیم، تمام نمک و جذابیتش از بین میرود، تبدیل میشود به یک اتفاق پیش پاافتاده و روتین و معمولی و توخالی. پس این را همیشه درنظر داشته باشید که، اگر به دنبال تعریف کردن داستانهای جذاب و خلاقانه هستید، بهتر است از این تکنیکها استفاده کنید.
استفاده از لحظه حال در داستان الزاما به این معنی نیست که ماجرا حتما باید با افعال مضارع نقل شود؛ در بسیاری از مواقع، برای مثال در کشور ما، آن طور که ازنظر آماری معلوم میشود، بیشتر آثار با ماضی ساده روایت میشوند. پس، وقتی راجع به لحظه حال یا زمان حال داستان صحبت میشود، این را فارغ از زمان دستوری افعال باید درنظر گرفت؛ در اینجا، منظور وضعیت فعلی شخصیتها در روایت است.
یکی از بهترین مثالها در این زمینه، به ویژه در طراحی وضعیت نامتعادل حال، فیلم «هشت نفرت انگیز» از کوئنتین تارانتینو، محصول سال ۲۰۱۵، است. در این فیلم، طراحی وضعیت سؤال برانگیز حال و «پیش داستان» بی نظیری که دارد مثال زدنی و بسیار آموزنده است. تک تک شخصیتهای این فیلم تاریخچهای از کینهها و انگیزهها و حفرهها را با خودشان حمل میکنند؛ و همین هاست که به آنها انگیزه میدهد تا هرکدام به شکل خود نقش مؤثری در روایت ایفا کنند، درست مانند چرخ دندههای کوچک و هماهنگ یک ساعت.
درواقع، ابتدا تا انتهای خط روایت فیلم مانند حلقهای است که تارانتینو با مهارت تمام آن را برش زده است؛ این برش را هم از نقطهای انجام داده است که بیشترین تأثیر را روی مخاطب بگذارد، طلاییترین نقطه روایت برای اینکه حلقه ماجراها را از آنجا برای مخاطب شروع کند؛ و همه این ها، علی رغم سادگی، هوشمندی زیادی میطلبد.
با احترام عمیق به جمال میرصادقی و ابراهیم یونسی که تئوریهای داستان نویسی را در ایران طرح کردند و بسیار از آنها آموختهام.